دشت مشوش

ساخت وبلاگ
خیره در غربت دلی سنگیمانده ام در غروب دلتنگیمانده با خاطرات رویاییروزهای شگفت داناییموسم دیده ی غزلخوانتروزهای طلوع دستانتاز پس رفتن گلوگیرتما و اکنون طلوع تصویرتیادگاری شبیه آیینهمانده از خاطرات دیرینهخیره بر این غروب، همچون سنگمانده در غربتِ دلی دلتنگمانده در غربتی که طولانی ستفصل آیینه هایِ بارانی ست!سال هایی بلند آمد و رفتسال هفتاد و چند آمد و رفتبی تو در انزوای این همه سالمانده قلبی ز درد مالامالمانده بعد از غروب هجرت توردّ پروازِ بی نهایتِ تو............."یدالله گودرزی" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : روزبه نعمت الهی هجرانی,هجرانی حسین علیزاده,هجرانی روزبه, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 185 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:45

مرغ دلم باز پریدن گرفتطوطی جان قند چریدن گرفتاشتر دیوانه سرمست منسلسله عقل دریدن گرفتجرعه آن باده بی‌زینهاربر سر و بر دیده دویدن گرفتشیر نظر با سگ اصحاب کهفخون مرا باز خوریدن گرفتباز در این جوی روان گشت آببر لب جو سبزه دمیدن گرفتباد صبا باز وزان شد به باغبر گل و گلزار وزیدن گرفتعشق فروشید به عیبی مراسوخت دلش بازخریدن گرفتراند مرا رحمتش آمد بخواندجانب ما خوش نگریدن گرفتدشمن من دید که با دوستماو ز حسد دست گزیدن گرفتدل برهید از دغل روزگاردر بغل عشق خزیدن گرفتابروی غماز اشارت کنانجانب آن چشم خمیدن گرفتعشق چو دل را به سوی خویش خوانددل ز همه خلق رمیدن گرفتخلق عصااند عصا را فکندقبضه هر کور که دیدن گرفتخلق چو شیرند رها کرد شیرطفل که او لوت کشیدن گرفتروح چو بازیست که پران شودکز سوی شه طبل شنیدن گرفتبس کن زیرا که حجاب سخنپرده به گرد تو تنیدن گرفت دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : عشق چو دل را به سوی خویش خواند, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:45

شد ز غمت خانه سودا دلمدر طلبت رفت به هر جا دلمدر طلب زهره رخ ماه رومی نگرد جانب بالا دلمفرش غمش گشتم و آخر ز بخترفت بر این سقف مصفا دلمآه که امروز دلم را چه شددوش چه گفته است کسی با دلماز طلب گوهر گویای عشقموج زند موج چو دریا دلمروز شد و چادر شب می درددر پی آن عیش و تماشا دلماز دل تو در دل من نکته‌هاستآه چه ره است از دل تو تا دلمگر نکنی بر دل من رحمتیوای دلم وای دلم وا دلمای تبریز از هوس شمس دینچند رود سوی ثریا دلم دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : شد ز غمت خانه سودا دلم,شد ز غمت خانه سودا دلم گنجور,شد ز غمت خانه سودا دلم دانلود, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 259 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:45

جاده بهانه است مقصود چشم توستمن راهــی توام ای مقصـد درستمــن راهــی تـوام با من قدم بزنهمــراه مــن بیــا تا شـهر ما شدناین مـَـرد را که باز در تلخی ِ غم استمهــمان به قـند کن، چایـت اگـر دم است"علیرضا آذر" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : من راهی توام ای مقصد درست, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 438 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:45

تو نیستی و این در و دیوار هیچ‌وقت...غیر از تو، من به هیچ کس انگار هیچ‌وقت...اینجا دلم برای تو هی شور می‌زنداز خود مواظبت کن و نگذار هیچ‌وقت...اخبار گفت شهر شما امن و راحت استمن باورم نمی‌شود اخبار هیچ‌وقت...حیفند روزهای جوانی نمی‌شونداین روزها دومرتبه تکرار، هیچ‌وقتمن نیستم بیا و فراموش کن مراکی بوده‌ام برات سزاوار؟ هیچ‌وقت!بگذار من شکسته شَوَم تو صبور باشجوری بمان همیشه که انگار هیچ‌وقت... " نجمه زارع" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : تو نیستی و این در و دیوار هیچوقت, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 160 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 9:44

Image result for ‫جوری بمان همیشه که انگار هیچ وقت‬‎

دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : لذت باهم بودن,و چه ارزان میفروشیم لذت باهم بودن را,چگونه از با هم بودن لذت ببریم, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 9:44

اگر به رسم ادب از سرش کلاه گرفتنسیم باز مرا با تو اشتباه گرفتدمی به ناز حجاب از رخت کنار زدیپرنده پر زد و آهو رمید و ماه گرفتبه روی گردنت افتاد تاری از گیسوتمام گردنه را یک تن از سپاه گرفتدلی چنین که تو داری تصاحبش سخت استمگر که آینه را می توان به آه گرفتتو را چنان وطنم از غریبه می گیرماگر که دست تو در دست او پناه گرفت"علی رضا بدیع" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 168 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 9:44

طایر دولت اگر باز گذاری بکندیار بازآید و با وصل قراری بکنددیده را دستگه در و گهر گر چه نماندبخورد خونی و تدبیر نثاری بکنددوش گفتم بکند لعل لبش چاره منهاتف غیب ندا داد که آری بکندکس نیارد بر او دم زند از قصه مامگرش باد صبا گوش گذاری بکندداده‌ام باز نظر را به تذروی پروازبازخواند مگرش نقش و شکاری بکندشهر خالیست ز عشاق بود کز طرفیمردی از خویش برون آید و کاری بکندکو کریمی که ز بزم طربش غمزده‌ایجرعه‌ای درکشد و دفع خماری بکندیا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیببود آیا که فلک زین دو سه کاری بکندحافظا گر نروی از در او هم روزیگذری بر سرت از گوشه کناری بکند دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب,شعر یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 9:43

دست به دست مدعی شانه به شانه می رویآه که با رقیب من جانب خانه می رویبی خبر از کنار من ای نفس سپیده دمگرم تر از شراره ی آه شبانه می رویمن به زبان اشک خود می دهمت سلام و توبر سر آتش دلم همچو زبانه می رویدر نگه نیاز من موج امید ها توییوه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می رویگردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشدتا به مراد مدعی همچو زمانه می رویحال که داستان من بهر تو شد فسانه ایباز بگو به خواب خوش با چه فسانه می روی ؟    "استاد شفیعی کدکنی" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : آه که با رقیب من جانب خانه می روی, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 9:43

سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تودوش چه خورده‌ای دلا راست بگو به جان توفتنه گر است نام تو پرشکر است دام توباطرب است جام تو بانمک است نان تومرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشیچند نهان کنی که می فاش کند نهان توبوی کباب می‌زند از دل پرفغان منبوی شراب می‌زند از دم و از فغان توبهر خدا بیا بگو ور نه بهل مرا که تایک دو سخن به نایبی بردهم از زبان توخوبی جمله شاهدان مات شد و کساد شدچون بنمود ذره‌ای خوبی بی‌کران توبازبدید چشم ما آنچ ندید چشم کسبازرسید پیر ما بیخود و سرگران توهر نفسی بگوییم عقل تو کو چه شد تو راعقل نماند بنده را در غم و امتحان توهر سحری چو ابر دی بارم اشک بر درتپاک کنم به آستین اشک ز آستان تومشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شومنیست نشان زندگی تا نرسد نشان توزاهد کشوری بدم صاحب منبری بدمکرد قضا دل مرا عاشق و کف زنان تواز می این جهانیان حق خدا نخورده‌امسخت خراب می‌شوم خائفم از گمان توصبر پرید از دلم عقل گریخت از سرمتا به کجا کشد مرا مستی بی‌امان توشیر سیاه عشق تو می‌کند استخوان مننی تو ضمان من بدی پس چه شد این ضمان توای تبریز بازگو بهر خدا به شمس دینکاین دو جهان حسد برد بر شرف جهان دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : سخت خوش است چشم تو و آن رخ گل فشان تو, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 172 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 9:43

چه جمال جان فزایی که میان جان ماییتو به جان چه می‌نمایی تو چنین شکر چراییچو بدان تو راه یابی چو هزار مه بتابیتو چه آتش و چه آبی تو چنین شکر چراییغم عشق تو پیاده شده قلعه‌ها گشادهبه سپاه نور ساده تو چنین شکر چراییهمه زنگ را شکسته شده دست جمله بستهشه چین بس خجسته تو چنین شکر چراییتو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینابجز از تو جان مبینا تو چنین شکر چراییتو برسته از فزونی ز قیاس‌ها برونیبه دو چشم مست خونی تو چنین شکر چراییبه دلم چه آذر آمد چو خیال تو درآمددو جهان به هم برآمد تو چنین شکر چراییتو در آن دو رخ چه داری که فکندی از عیاریدو هزار بی‌قراری تو چنین شکر چراییچو بدان لطیف خنده همه را بکرده بندهز دم تو مرده زنده تو چنین شکر چراییچو صفات حسن ایزد عرقت به بحر ریزددو هزار موج خیزد تو چنین شکر چراییچو دو زلف توست طوقم ز شراب توست شوقمبنگر که در چه ذوقم تو چنین شکر چراییز گلت سمن فنا شد همه مکر و فن فنا شدمن و صد چو من فنا شد تو چنین شکر چرایی دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : به دلم چه آذر آمد چو خیال تو درآمد, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 213 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 9:43